گلدونه ی عمو

روز شنبه 20 اردیبهشت 99 روزیه که مهمونی که مدتها انتظار حضورش رو می‌کشیدیم از راه رسید و با اومدنش خیلی خوشحالمون کرد توی این چند ماهی که بخاطر بیماری و اتفاقات تلخی که دور و برمون میافته این خبر یک جون دوباره به هممون داد  اینم از فاطمه کوچولوی من.. عزیز دردونه ی دایی   ...

سال 99 متاسفانه با اتفاقات خوبی شروع نشد. بیماری کرونا باعث شد همه خونه نشین بشیم و عید رو جایی نریم و این باعث کلافه شدن همه شد خصوصا دلارام گلی که از خونه بیرون نباید میرفت. اینجوری شد که تصمیم گرفتیم بریم روستا تا هم از هیاهو و خبرهای منفی دور باشیم و هم اینکه حداقل کمی از کارهای مربوط به زمین ها رو انجام بدیم اینجا داشتی از چای خوردن ما فیلم میگرفتی  چون شنیده بودی که گرما کرونا رو از بین میبره با اصرار زیاد وادارم کردی که آتیش روشن کنم. ای شیطون من که میدونم بهونه بود. خخخ   ...

سلام  امیر حسین کوچولوی عمو 8 ماهه شد  تازه ایستادن رو یاد گرفته  اینقدر آتیش میسوزونه که باید چند نفری حواسمون باشه که خرابکاری نکنه اینم تولد مامان فاطمه      ...

بعد مدتها اومدم پست بگذارم اینجا توی این همه وقت که نبودم یک عضو جدید هم به خانواده اضافه شد  امیر حسین نازنینم  نفس عمو  این عکس هم مال حدود 7 ماهگی نگاه کن چه با نمک و متفکرانه می‌خوابه 😂   ...

سلام دلارام عزیزم دیشب در تاریخ 21 اردیبهشت 97 عروسیه صفورا هست خلاصه کلی اتیش سوزوندی با اون تیپ خوشکلت مخصوصا اخر عروسی که کارناوال راه انداختیم و برنامه های اتیش بازی . خیلی خوش گذشت ...

اینم یک روز خوب در کنار خانواده ۱۹ آبان ۹۶ و این کوچولو هم دلارام خانم وقتی خودش رو برای عمو لوس میکنه ...

امروز دلارام جونم از مدرسه مستقیم اومد پیش عمو تا نقاشیشو نشونم بده ...

  یک یادگاریه قشنگ از طرف یک دوست که خیلی برام عزیزه. مربوط به نوروز ۹۶ ساحل محمود آباد امیدوارم خدا این عزیزمو هر کجا که هست حفظش کنه . دلم براش تنگه   ...

  وقتی با هم آخر هفته میریم بیرون امروز جمعه ۱۴ مهر سال ۹۶ . من و تو و مرتضی و بابا روح الله و مامان فاطمه با اصرار مرتضی تصمیم گرفتیم ناهار بریم بیرون . روز خیلی خوبی بود.    ...